loading...

(: Me :)

بازدید : 292
شنبه 16 آبان 1399 زمان : 10:37

برای یکی از دوستام ناراحتم، دوست عکاس مهربونم حالا روزنامه نگار شده و ضد مردم مینویسه، ضد من، ضد خانواده‌ی دوست داشتنیش که کم سختی نکشیدن.

دیگه قرار نیست درمورد لباسام نظر بده و مجبورم کنه ژست بگیرم برای عکساش، قراره نظرمو درمورد نوشته‌هاش بپرسه و من با غم بگم کاش کار قبلیتو ادامه میدادی و بعد یادم بیفته از اون شغل درآمد چندانی نداشت هرچند کارش خیلی خوب بود و بعد با خودم بگم خوبه که حالا بهتر زندگی میکنه..ولی واقعا حالش خوبه اینجوری؟ دیدگاهش عوض شده یا مجبوره؟ میترسم بپرسم و بگه مجبورم و هربار وقتی درمورد نگارشش نظر میدم غصه بخورم برای تک تک کلماتی که نویسندشونم بهشون اعتقادی نداره.

حالا که‌‌‌ای کاش اولم میسر نمیشه ولی‌‌‌ای کاش مردم ازش متنفر نشن وقتی اسمشو اون زیر میبینن، تنفر حق این آدم نبود، باید دوربینشو میگرفت دستش و تو خیابونا میچرخید و آدما لذت میبردن از دیدنش و ازش میخواستن سوژه‌ی عکاسیش بشن..

دوست خوبم:(

some kind of peace
برچسب ها 173+173 , 173+50 , 173+117 , 173+60 , 173+40 , 173+75 , 173+25 , 173+150 , 173+261 , 173+14 ,
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی