میخواستم در ادامهی تاریخ فلسفهای که نوشته بودم از فیثاغورس بنویسم..بله فیثاغورسم جزو فلاسفه بوده
گفتم قبلش یه توضیح دو سه خطی درمورد اشراق بدم، یه مکتب فلسفیه که توسط شهاب الدین سهروردی ارائه داده شده اما تمام این چیزایی که به اسم کسی به ثبت رسیدن نشات گرفته از نفرات قبلین، حالا بعدا میگم پیشینشو
ایشون میگن که تمام این جهان از نوره، موجودات، طبیعت و هر چیزی که آفریده شده و خواهد شد، پس این جهان چیزی جز اشراق نیست، بعضی از نورها رقیقن، بعضیاشون غلیظ، بعضیاشون ذرات پراکنده دارن و بعضیاشون متراکم..انسانم همینجوریه، ما آدما به هم نور میتابونیم و از نور هم بهره مند میشیم:) حالا این سنت عرفان یا آیین اشراق مشخصا یه چیز الهیه و به عالم بالا مربوطه، تاکید داره رو مکاشفه و شناخت حضوری، یعنی این شناخت از قبل تو وجود ما هست و حقایق عالمو به صورت فطری میدونیم فقط باید تو اعماق وجودمون دنبالش بگردیم، به قول جناب شهاب الدین باید بارقهی الهی بر قلب تابش پیدا کرده باشه و با این استدلال این مسائلو جزو بدیهیات میدونن، حالا یه آیین دیگهام مقابل همین هست به اسم مَشّاء که به ارسطو نسبت داده شده، تو این یکی استدلال جای بیشتری داره ولی به اینم دقت کنید که این اصل ماجراس، هرکسی که اومده یه تغییراتی در جهت بهتر شدنشون یا حالا یه وقتایی بدتر شدن ایجاد کرده
+سر امتحان ترم اول دوازدهم توی تاریخ ادبیات جناب سهروردی رو داشتیم، بعد من هیچوقت شعر حفظیا و تاریخ ادبیات کتابو نخوندم تو عمرم، شعرو مینوشتم میبردم تاریخ ادبیاتم یه وقتایی مینوشتم یه وقتایی ام میسپردم به یکی دیگه، حالا این سهروردی رو حتی نمیتونستم تلفظ کنم:) بعد وقتی از رو برگهی یکی دیگه نگاه میکنی و کلی "ر، و، د" میبینی نمیتونی بخونیش که، هی میگفتم سارا این چیه نوشتی، اونم نمیدونست چیو میگم، گفتم همینی که سُهر داره اولش:) اونم گفت سُهرِوَری:) تازه کل کلاسمونم به همین منوال بیست گرفت اون امتحانو، حتی دوتا غایبامون:) *برگهی اونارم برداشتیم پر کردیم* حالا بحث تقلب که بازه بگم امتحان ترم دوم یازدهم من شعر حفظی رو اشتباه نوشته بودم، همین که صدامون کردن بریم بالا فهمیدم، اون صفحه از کتابو کندم گذاشتم تو جیبم با خودم بردم بالا:) بازم از شما چه پنهون حتی واسه امتحان نهایی ام اینا رو نوشتم بردم:) حالا باز با ذوق بیاید بگید عه سمپادیی؟ بله به این صورت سمپادی بودم :)
Tags : فلسفه